loading...
صدای باران
بهنام بازدید : 39 دوشنبه 13 شهریور 1391 نظرات (1)
افرینش زن
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود.



شش روز می گذشت ….



فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:



چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟



خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای ؟



او باید کاملا” قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.



باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.



باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.



قلبی داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.



این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید .



خداوند فرمود:نمی شود !! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام

کنم.



از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه



پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.



فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.



اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی .



بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل



کند و زحمت بکشد .



فر�
بهنام بازدید : 23 شنبه 11 شهریور 1391 نظرات (1)

 

چقدر خنده داره که
یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست
ولی ۹۰ دقیقه بازی فوتبال مثل باد میگذره

چقدر خنده داره که
صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه
اما وقتی با همون پول خرید میریم مبلغ ناچیزیه

چقدر خنده داره که
یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد
اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره

بهنام بازدید : 22 جمعه 10 شهریور 1391 نظرات (0)

دکتر شريعتي :

« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ، آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !... 

چند سالي گذشت يک روز که با همسرم از خيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم . »

بهنام بازدید : 35 یکشنبه 29 مرداد 1391 نظرات (0)

«چـ ـه حـ ـالـ ـی میـ ـده ... »

زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خواستم ... !

آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه ... !

موهات "فر" باشه ,روش پیتزا بپزی ... !

خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله ... :دی

شب خواب ببینی که 1 ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری (خیلی حال میده ها)

پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن ... !

ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب ... ! (عالیـ ـه)

ورودی ِ لاس وگاس بزنه :به شهر شهیدپرور ِ لاس وگاس خوش آمدید (1% فکـ ـر کن!!!)

همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی (که الآن امکـ ـان پذیره!)

بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره ... (خداسـ ـت یعنـ ـی !!! )

حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ، برات درسش کنه. لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد ... (چـ ـه حـ ـالی میکنـ ـن!)

هر پشه ای وارد خونه ت شه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی ..... !!!

رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین ...

تو گوگل سرچ می کردی"نیمه گم شده ی من " عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی .. (البتـ ـه الآن فیلتـ ـرش میـ ـاد!)

شامپو ضدِ شوره بخوری ، دلشوره هات تموم بشه ... !

بفهمن اصغر فرهادی دوپینگ کرده همه جایزه هاشو بگیرن ... !!!!!!

درخت خرما و گردو رو پیوند بزنی خرما گردویی بده ...

رگ قلبت بگیره به جای اینکه بالون بزنن پاراگلایدر بزنن ... (واااای ، آآآآی!)

واسه کاردستی ِ مدرسه یه ساختمون ِ هشت طبقه ی 32 واحدی ِ اسکلت فلزی ببری (کرک و پرش بریزه ها!!!!)

یه دختر رو برات نشون کنند با سنگ بزنیش (کارِ امروز بعضی ها)

بری مکه به جای سنگ زدن به شیطون یه چاقو در بیاری بکنی تو شکمش خیال همه رو راحت کنی (عالیـــــــ ـــــه)

چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن .....

بهنام بازدید : 38 یکشنبه 29 مرداد 1391 نظرات (0)

چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟

 چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟

 پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی .

27523_NLLbXzJo.jpg

بهنام بازدید : 32 شنبه 28 مرداد 1391 نظرات (1)

ای مــتــرســکـــــ ! آنقدر دست‌هایت را باز نکن ، کسی‌ تو را در آغوش
نمی‌‌گیرد ، ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی‌ مــیــاورد

m.gif

بهنام بازدید : 56 جمعه 27 مرداد 1391 نظرات (0)

قرآن من شرمنده‌ي توام اگر از تو آواز مرگي ساخته‌ام که هر وقت در کوچه‌مان آوازت بلند مي‌شود همه از هم مي‌پرسند ” چه کس مرده است؟

” چه غفلت بزرگي که مي پنداريم خدا ترا براي مردگان ما نازل کرده است.

قرآن! من شرمنده‌ي توام اگر تو را از يک نسخه عملي به يک افسانه موزه نشين مبدل کرده‌ام.

يکي ذوق مي‌کند که تو را بر روي برنج نوشته،‌ يکي ذوق مي‌کند که تو را فرش کرده، ‌يکي ذوق مي‌کند که تو را با طلا نوشته، ‌يکي به خود مي‌بالد که تو را در کوچک‌ترين قطع ممکن منتشر کرده و آيا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازي کنيم؟

قرآن! من شرمنده‌ي توام اگر حتي آنان که تو را مي خوانند و ترا مي شنوند،‌ آن چنان به پايت مي‌نشينند که خلايق به پاي موسيقي‌هاي روزمره مي‌نشينند.

اگر چند آيه از تو را به يک نفس بخوانند مستمعين فرياد مي زنند ” احسنت ! ” گويي مسابقه نفس است قرآن!‌ من شرمنده‌ي توام اگر به يک فستيوال مبدل شده‌اي.

حفظ کردن تو با شماره صفحه، ‌خواندن تو آز آخر به اول، ‌يک معرفت است يا يک رکورد گيري؟ اي کاش آنان که تو را حفظ کرده‌اند، ‌حفظ کني، تا اين چنين تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.

خوشا به حال هر کسي که دلش رحلي است براي تو.

زنده ياد دکتر علي شريعتي

درباره ما
Profile Pic
سلام دوست عزیز نظر یادت نره ها
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما مطالب وبلاگ چگونه هستند؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 11
  • آی پی امروز : 60
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 45
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 10,564